English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6002 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rotate U دور محور خود گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
rotates U دور محور خود گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sight alinement U تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
wheelbase U فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases U فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up U چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication U محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
to poke a bout U ول گشتن
strangle U ول گشتن
swivels U گشتن
seach U گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
go about U گشتن
searchingly U گشتن
searches U گشتن
to fool about U ول گشتن
searched U گشتن
search U گشتن
to go about U گشتن
to knock about U ول گشتن
swivel U گشتن
swivelled U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
roams U گشتن
sloshing U ول گشتن
roam U گشتن
hang around U ول گشتن
seek U گشتن
seeking U گشتن
seeks U گشتن
roamed U گشتن
slosh U ول گشتن
putter U ول گشتن
roaming U گشتن
puttered U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
putters U ول گشتن
puttering U ول گشتن
grow U شدن گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
trundles U گشتن چرخیدن
orbits U بدورمداری گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
orbit U بدورمداری گشتن
trolls U گشتن سراییدن
to search for anything U پی چیزی گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
grows U شدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
trundled U گشتن چرخیدن
to turn round U دور گشتن
to look for work U پی کار گشتن
to rev up U تند گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
idled U ازاد گشتن
idles U ازاد گشتن
idlest U ازاد گشتن
troll U گشتن سراییدن
trundl U غلتیدن گشتن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
to draw blank U گشتن وچیزی
idle U ازاد گشتن
ranksack U خوب گشتن
putter U مهمل گشتن
fossick U خوب گشتن
turn U گشتن چرخیدن
circumvolve U دور گشتن
puttering U مهمل گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
putters U مهمل گشتن
puttered U مهمل گشتن
turns U گشتن چرخیدن
to hang about U گشتن معطل شدن
rolls U غلت خوردن گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
slue U بدور محورثابتی گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
prowls U درپی شکار گشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
go U گشتن رواج داشتن
prowled U درپی شکار گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
roll U غلت خوردن گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
rev U تند گشتن دور برداشتن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
concentric U هم محور
axis U محور
spindles U محور
pivot U محور
pivoted U محور
journal U سر محور
stem U محور
stemmed U محور
stemming U محور
stems U محور
axis U خط محور
interaxial U محور
interaxal U محور
pedestal U محور
center line U خط محور
coaxal U هم محور
coaxial U هم محور
azimuth U محور
mandrel U محور
rachis U محور
pintle U محور
arbor U محور
spindle U محور
pedestals U محور
mandril U محور
dam axis U محور سد
pivots U محور
crank U محور
axles U محور
x axis U محور x
shafts U محور
cranked U محور
shaft U محور
cranking U محور
pin U محور
cranks U محور
pinned U محور
y axis U محور y
z axis U محور "زد"
z axis U محور z
shaft head U محور
trunnion U سر محور
axle U محور
pinning U محور
key starter shaft U محور استارتر
crystal axis U محور کریستال
tubular shaft U محور لولهای
inclined axis U محور مورب
lift axis U محور برا
lift shaft U محور بالابر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com